مقايسه اي ميان انقلاب هاي چين، الجزاير و انقلاب اسلامي در ايران

نويسنده: احمد مومني راد
در بخش نخست مقاله پيش رو که با عنوان «انقلابي به نام خداوند» منتشر شد ، انقلاب اسلامي ايران با دو انقلاب بزرگ در قرن بيستم ، يعني انقلاب چين و انقلاب الجزاير از زواياي مختلف مورد مقايسه قرار گرفت . هدف از اين مقايسه تشخيص تفاوت ها و تشابهات اين 3انقلاب بود. در قسمت قبل ، نقش ايدئولوژي و رهبري در 3انقلاب مذکور مورد توجه قرار گرفتند و در بخش حاضر، اوضاع سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، نظامي و بين المللي در هر يک از اين کشورها طي سالهاي پيش از پيروزي انقلاب مورد بررسي قرار مي گيرد.

اوضاع سياسي

چين : کشور چين به مدت 250سال تحت سلطه خاندان منچو بود که به صورت ملوک الطوايفي آن را اداره مي کردند. فساد، کشمکش هاي دروني و سوئ مديريت اين خاندان باعث شده بود که مردم چين ناراضي باشند. نارضايتي مردم از يک سو و شکست روسيه از ژاپن در سال 1905م از سوي ديگر باعث شد که چيني ها به خود بيايند و باور کنند که با اتکا به قدرت خود مي توان با استبداد داخلي و استعمار خارجي مبارزه کرد. مردم چين در سال 1911م خاندان سلطنتي منچو را از قدرت به زير کشيده ، رژيم جمهوري در آن کشور برقرار نمودند. بعد از آن نيز کشمکش هاي سياسي بين حزب کمونيست چين و حزب کومين تانگ ادامه داشت و بويژه در 15سال قبل از پيروزي انقلاب 1949 به رهبري مائو، اوضاع سياسي چين به شدت بحراني و آشفته بود.
الجزاير : در قرن بيستم الجزاير در طول سالهاي مبارزه با استعمار به لحاظ مديريت سياسي دچار مشکل بوده است و جامعه الجزاير در اثر حضور و تسلط فرانسويان اجتماعي دوگانه و متضاد شمرده مي شد؛ اقليت فرانسوي پست هاي حساس و کليدي الجزاير را در دست خود داشتند و اکثريت مردم مسلمان الجزاير نه تنها نقشي در اداره سياسي نداشتند ، بلکه در شرايط ناگوار و فاجعه آميزي در فقر و اختناق به سر مي بردند. استعمار فرانسه از 1954م به بعد جز اين هدفي نداشته است که اراده ملت را در هم شکند، مقاومتش را سرکوب کند. ملت الجزاير ظاهرا پراکنده که همه قرباني يک دستگاه ستمکار هستند و دشمن واحدي در برابر آنان مي باشد.
ايران : نوع حکومت ايران از زمانهاي گذشته پادشاهي مطلقه بود و مردم هيچ گونه مشارکتي در امور سياسي و اجتماعي کشور نداشتند. از نظر فساد مالي ، اقتصادي و اداري در حالي که اکثريت مردم ايران در فقر به سر مي بردند، شاه و درباريان و خانواده هزار فاميل او با حيف و ميل و چپاول بيت المال مشغول فساد، دزدي و خوشگذراني بودند. به همين دليل قدرت سياسي در ايران فاقد لياقت ، شايستگي و صلاحيت لازم براي اداره کشور بود. و هنگامي که انقلاب آغاز شد همه ملت از آن پشتيباني کردند.

اوضاع اقتصادي

چين : اوضاع اقتصادي کشور، به دليل عدم توانايي دولت در مهارکردن تجارت ترياک رو به وخامت گذاشت . در اواخر قرن هجدهم ، سالانه حدود هزار صندوق (هر صندوق معادل 75کيلو) ترياک از طريق هندوستان به چين وارد مي شد و در سال 1838، يعني يک سال قبل از شروع جنگ ترياک به مقدار بيش از هزار صندوق افزايش يافت . بعد از جنگ ترياک و آغاز هجوم سيل آساي بيگانگان به آن کشور، سيستم اقتصاد سنتي آن کشور فرو پاشيد. شکست چين از ژاپن در 1895م، واگذاري چند بندر مهم اقتصادي و تجاري آن کشور به ژاپن ، پرداخت غرامت و دادن امتيازهاي ديگر به ساير کشورهاي اروپايي ، پيروزي ناسيوناليست هاي چين در 1911 به رهبري سون يات سن و آغاز درگيري و جنگهاي داخلي از يکسو و اعتصاب هاي کارگري و دهقاني و مهمتر از همه آغاز جنگ جهاني دوم و اشغال بخش مهمي از کشور چين توسط ژاپن ، همه دست به دست هم داده بودند تا اقتصاد پر جمعيت ترين کشور جهان به رکود کامل و نابودي گرايد.
الجزاير : دو عامل استعمار و جنگهاي پي در پي آزاديبخش داخلي ضربه هولناکي بر اقتصاد الجزاير وارد کرد. اراضي مرغوب کشاورزي اين کشور توسط فرانسويان تصاحب گرديد. جامعه الجزاير به طور متناوب بر اثر يک سلسله خشکسالي ها و بيماري ها، تلفات اقتصادي و انساني بسياري را تحمل کرد. و همانند کشورهاي فرانسه ، روسيه و چين در وضع بحراني به سر مي برد. از اين رو زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي براي وقوع شورش و انقلاب در الجزاير فراهم شده بود. وخامت اوضاع اقتصادي اين کشور در دهه 50و اوايل دهه 60 به گونه اي بود که فرانسويان ناچار به عقب نشيني و پذيرش استقلال اين کشور شدند.
ايران : در ايران قبل از انقلاب برخلاف کشورهاي چين و الجزاير ، نه تنها از نظر اقتصادي بحران و وخامت جدي اقتصادي وجود نداشت بلکه به علت افزايش ناگهاني و سريع قيمت نفت ، تواناييها و قدرت اقتصادي رژيم شاه به سرعت افزايش پيدا کرده بود. از اين رو، خيال رژيم شاه از اين جهت راحت بود و کارشناسان اقتصادي و سياسي هيچ گونه حادثه غيرمترقبه اي را پيش بيني نکرده بودند، اما توضيع درآمد به شيوه اي حيرت زا غيرعادلانه بود و جامعه به طبقات بسيار فقير، متوسط و بسيار ثروتمند تقسيم شده بود و حدفاصل ميان طبقه فقير و طبقه ثروتمند در آن باورنکردني بود.

اوضاع اجتماعي

چين : دو گروه دهقانان و کارگران که اکثريت قريب به اتفاق جامعه پرجمعيت چين را تشکيل مي دادند در برپايي و پيروزي انقلاب در اين کشور نقش اساسي و موثري را برعهده داشتند. اما اساس کار حزب کمونيست چين به رهبري مائو تکيه بر روستاييان و دهقانان بود و اين دهقانان بودند که تعيين کننده ترين نقش را در پيروزي نهايي انقلاب برعهده گرفتند. زماني که در سال 1949 سربازان دهقاني ارتش سرخ ، پکن و ديگر شهرهاي عمده چين را به تصرف خود درآوردند، انقلاب چين به نقطه اوج رسيده بود. با اين که مردم شهرها به طور عام مقدم کمونيست ها را به مثابه نيروهاي آزاديبخش گرامي داشتند، ولي طبقات شهري در پيروزي اين انقلاب کمترين نقش را ايفا کردند.
الجزاير : از ابتداي نهضت رهايي بخش الجزاير تا سال 1955 شرکت در مبارزه در انحصار مردان بود. خصوصيت هاي انقلابي اين مبارزه و ضرورت پنهان کاري مطلق ، چريک را ملزم مي ساخت تا همسر خود را از فعاليت هاي خويش به طور مطلق بي خبر بگذارد. تصميم به شرکت دادن و درگيرساختن زنان به مثابه عناصري فعال در انقلاب الجزاير ساده به دست نيامد، به تعبيري اين خود مفهوم مبارزه بود که بايد تغيير مي کرد. از سال 1955م به بعد تمام اقشار الجزاير در جريان مبارزه استقلال طلبانه آن کشور سهيم بودند. جبهه ملي الجزاير از سال 1956م قشرهاي وسيعي متشکل از علما، رهبران سنديکاها، دانشجويان ، دانش آموزان و... را زير چتر خود داشت . بنابراين ، نهضت آزاديبخش الجزاير يک انقلاب و حرکت به معناي واقعي مردمي و سراسري بود.
ايران : همه مردم ايران اعم از روستايي و شهري ، کشاورزان ، کارگران ، کارمندان ، بازاريان ، روشنفکران ، دانشگاهيان و روحانيون به طور گسترده در همه شهرها و روستاها عليه رژيم پهلوي دست به قيام زده ، با دادن هزاران شهيد و جانباز به پيروزي رسيدند. عاملي که باعث حضور گسترده مردم در صحنه مبارزه شد، دين اسلام بود که با رهبري حضرت امام خميني (ره) حکومت پهلوي را به همراه نظام شاهنشاهي سرنگون کرد.

اوضاع نظامي

چين : شکست هاي پي درپي در جنگهاي ترياک ، آغاز جنگ جهاني دوم و اشغال چين از طرف ژاپن به جنگ داخلي نيروهاي نظامي آن کشور دامن زد و پس از پايان جنگ نيروهاي نظامي آن کشور به سه گروه تقسيم شدند. در نتيجه قدرت حاکم از مهمترين ابزار سرکوب که از ارتش و قواي نظامي تشکيل مي شد ، تقريبا محروم شده بود.
الجزاير : ارتش استعمارگر فرانسه پس از جنگ جهاني دوم به سختي آسيب ديده و در حال فروپاشي بود. اين فرآيند در پيروزي انقلاب خونين الجزاير و از پاي درآوردن استعمار فرانسه نقش موثري ايفا نمود. نظاميان آن کشور در الجزاير ضربه پذير شدند و هيبت و ابهت آنان در اذهان مردم الجزاير درهم شکست .
ايران : ارتش ايران برخلاف کشورهاي فوق سالهاي مديدي بود که در هيچ جنگ خارجي شرکت نکرده بود و از هر جهت تقويت شده بود. شاه ايران بيش از هر چيز به ارتش توجه داشت و اعتماد آنها را به خود جلب کرده بود. علاوه بر ارتش ، رژيم شاه از حمايت يک سازمان مخفي پليسي به نام ساواک نيز برخوردار بود.

اوضاع بين المللي

چين : پس از خاتمه جنگ جهاني دوم و شکست متحدين و در نتيجه خروج ژاپن از خاک چين ، شوروي و امريکا کمک خود به دولت چين را ادامه دادند. اما پس از اختلاف بين نيروهاي ملي و کمونيست ها و آغاز جنگ داخلي ، شوروي از نيروهاي کمونيست حمايت کرد و امريکا نيز تا حدودي در جريان انقلاب نقش داشت گرچه فقط از حزب ملي حمايت مي کرد و با کمونيست ها مخالف بود .
الجزاير : در دهه 1950م دو حرکت ضداستعماري در منطقه خاورميانه و افريقا باعث تشديد روند حرکت انقلابي مردم الجزاير شد. امريکا ملي گرايان الجزاير را عليه فرانسه مسلح نمود و شوروي سابق هم برخلاف روسيه زمان جنگ اول جهاني ، ژست طرفداري از جهان سوم به خود گرفت و به همين دليل از انقلابيون الجزاير در مقابل رژيم وابسته آن کشور حمايت مي کرد.
ايران : حکومت مطلقه محمدرضا پهلوي در سال 57نه تنها از سوي امريکا به عنوان بزرگترين ابرقدرت جهان پشتيباني مي شد بلکه از سوي کشورهاي متحد آن کش ور نيز قويا مورد تاييد و حمايت قرار گرفته بود، کشورهاي بلوک شرق و بويژه اتحاد جماهير شوروي سابق نيز با انعقاد قراردادهاي تجاري ، اقتصادي و صنعتي به طور غيرمستقيم حامي اين رژيم ديکتاتور بودند.
نتيجه : انقلاب چين بر عليه سرمايه داري ، فئوداليسم و فساد همه جانبه رژيم حاکم بر اين کشور رخ داد، در حالي که مردم قبلا در سال 1911 به 250سال سلطنت خاندان منچو پايان داده بود و حکومت جمهوري برقرار کرده بودند. انقلاب اسلامي ايران از ماهيتي ضدسلطنتي ، ضداستبدادي و ضداستکباري برخوردار بود و منافع نامشروع ابرقدرتها بويژه امريکا را مورد تهديد جدي قرار داد. در انقلاب چين ، شوروي از انقلابيون کمونيست حمايت مي کرد و رهبران انقلابي الجزاير نيز از حمايت امريکا و شوروي به جهت گرايش هاي ناسيوناليستي و سوسياليستي در سطح رهبري ، برخوردار بودند در حالي که رژيم سلطنتي شاه در مقابل نيروي انقلابي مردم از حمايت کامل امريکا و غرب برخوردار بود. در حقيقت برخلاف دو انقلاب پيش گفته ، اوضاع بين المللي و کشورهاي خارجي کمکي به مردم ايران در پيروزي انقلابشان نکردند و اين خود ملت بود که با تکيه بر دين و متحد با يکديگر به رهبري امام خميني توانست انقلاب خود را به پيروزي برساند. اين وجه از انقلاب و ماهيت ديني آن ، آن را به طور جدي با انقلاب هاي پيش گفته متمايز مي سازد و آغاز دوراني تازه را نويد مي دهد.
منبع: سایت خبری جام جم آن لاین